English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7665 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
an intercurrent disease U ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
isolationist U طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
farcy bud U دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
farcy button U دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
laissez faire U عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire U عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
pathologically U از لخاظ ناخوشی شناسی ازروی علم ناخوشی شناسی
asynchronous U 1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
twixt U درمیان
midst U درمیان
amid U درمیان
in between U درمیان
alternate U یک درمیان
tween U درمیان
betwixt U درمیان
alternated U یک درمیان
altern U یک درمیان
alternates U یک درمیان
amidst U درمیان
between U درمیان
affiliating U درمیان خودپذیرفتن
enclosing U درمیان گذاشتن
interjects U درمیان انداختن
triple space U دو خط درمیان کردن
Among the people . U درمیان مردم
interjecting U درمیان انداختن
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
Every three days . U سه روز درمیان
encloses U درمیان گذاشتن
enclose U درمیان گذاشتن
interlucent U درمیان درخشنده
affiliate U درمیان خودپذیرفتن
d. about U یک روز درمیان
every other d. U یک روز درمیان
every other day U یک روز درمیان
affiliated U درمیان خودپذیرفتن
affiliates U درمیان خودپذیرفتن
double space U یک خط درمیان نوشتن
interjected U درمیان انداختن
interject U درمیان انداختن
amid ships U درمیان کشتی
amidships U درمیان کشتی
among U درمیان درزمرهء
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
interposition U مداخله
to thrust oneself U مداخله
intervention U مداخله
officious U مداخله کن
interventions U مداخله
participation U مداخله
interposal U مداخله
intermediation U مداخله
interference U مداخله
interferes U مداخله
pryer U مداخله گر
interfered U مداخله
meddlesome U مداخله گر
right to intervene U حق مداخله
interfere U مداخله
alternates U یک درمیان امدن متناوب
cross file U یک درمیان در دو جهت قراردادن
alternated U یک درمیان امدن متناوب
alternate U یک درمیان امدن متناوب
across U ازاین سو بان سو درمیان
adopt U درمیان خود پذیرفتن
adopting U درمیان خود پذیرفتن
adopts U درمیان خود پذیرفتن
mediated U درمیان واقع شدن
mediating U درمیان واقع شدن
medially U چنانکه درمیان باشد
to stand across the road U درمیان جاده ایستادن
midship U واقع درمیان کشتی
mediate U درمیان واقع شدن
mediates U درمیان واقع شدن
pathogenetic U ناخوشی زا
indisposedness U ناخوشی
sicknesses U ناخوشی
sickness U ناخوشی
ill health U ناخوشی
had health U ناخوشی
illnesses U ناخوشی
disease U ناخوشی
diseases U ناخوشی
morbidity U ناخوشی
morbidness U ناخوشی
unhealthiness U ناخوشی
illness U ناخوشی
invalidism U ناخوشی
maladies U ناخوشی
trichosis U ناخوشی مو
malady U ناخوشی
intervention U مداخله کردن
undue U بدون مداخله
non intervention U عدم مداخله
nonintervention U عدم مداخله
intervenes U مداخله کردن
meddled U مداخله کردن
meddle U مداخله کردن
intevener U مداخله کننده
stickle U مداخله کردن
intermediaries U وساطت مداخله
intermediary U وساطت مداخله
intervened U مداخله کردن
intervene U مداخله کردن
military intervention U مداخله نظامی
tamperer U مداخله کننده
meddles U مداخله کردن
intervener U مداخله کننده
interposingly U ازراه مداخله
intervenient U مداخله کننده
interlope U مداخله کردن
interposing U مداخله کردن
interposes U مداخله کردن
interposed U مداخله کردن
interpose U مداخله کردن
interventions U مداخله کردن
interventionist U طرفدار مداخله
pierglass U اینه قدی درمیان دوپنجره
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
epizootic U منتشر شونده درمیان جانوران
mediates U واقع درمیان غیر مستقیم
mediated U واقع درمیان غیر مستقیم
mediate U واقع درمیان غیر مستقیم
mediating U واقع درمیان غیر مستقیم
storage interleaving U درمیان انباره جای دادن
interscholastic U واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
epenthesis U الحاق حرفی درمیان کلمه
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
dock receipt U قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
bulimy U ناخوشی گرسنگی
laryngopathy U ناخوشی خرخره
morbid U ویژه ناخوشی
myopathy U ناخوشی ماهیچه
pathognomic U نماینده ناخوشی
estival U ناخوشی تابستانی
liver U ناخوشی جگر
liver trouble U ناخوشی جگر
spell U حمله ناخوشی
biliousness U ناخوشی زردابی
pathognomomical U نماینده ناخوشی
mal de mer U ناخوشی دریا
out break of a disease U شیوع ناخوشی
maldemer U ناخوشی دریا
altitude sickness U ناخوشی ارتفاع
impaludism U ناخوشی مردابی
pathogeny U پیدایش ناخوشی
microzym U میکرب ناخوشی
morbific U ناخوشی اور
morbific U تولیدکننده ناخوشی
spelled U حمله ناخوشی
morbid anatomy U از لحاظ ناخوشی
diseases of this nature U اینگونه ناخوشی ها
hepatic disease U ناخوشی جگر
diagnoses U تشخیص ناخوشی
to be infected with disease U ناخوشی راواگیرکردن
dermatopathy U ناخوشی پوست
enteropathy U ناخوشی رودهای
livers U ناخوشی جگر
spells U حمله ناخوشی
diagnosis U تشخیص ناخوشی
tamper U مداخله وفضولی کردن
nonintervention U سیاست عدم مداخله
to intervene in an affair U در کاری مداخله کردن
intermediacy U میانجی گری مداخله
to i. with qnother's affairs U درکاردیگری مداخله کردن
put in U مداخله کردن رساندن
to put in U درمیان اوردن نقل قول کردن
to run the gauntlet U درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
ruderal U روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
bass viol U ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
outbreak U وقوع
outbreaks U وقوع
occurance U وقوع
incidence U وقوع
occurence U وقوع
occurrences U وقوع
far between U کم وقوع
occurrence U وقوع
immune from disease U مصون از گرفتن ناخوشی
epizootic U ناخوشی همه گیرحیوانی
morbidly U بطور ناخوشی یا فاسد
arthropathy U ناخوشی بند یا مفصل
metastasis U جابجا شدن ناخوشی
illness faded her beauty U ناخوشی زیبایی اوراکاست
psychopathic U وابسته به ناخوشی دماغی
attack U اصابت یا نزول ناخوشی
qualms U ناخوشی همه جاگیر
unhealthy U ناخوش ناخوشی اور
attacked U اصابت یا نزول ناخوشی
Recent search history Forum search
1popsicle
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
2transmembrane
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
1Current passworda
2single gas
1cartridge
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com